خیلی اعصابم داغونه یه آدم بی شعور .چند روزه گذاشته رفته انگار نه انگار! تو رو خودشم بهش میگم چقدر بی شعوره .امروز که رفتم سیگار بگیرم یه دختر ۲۵ -۲۶ساله رو دیدم که به غایت زیبا بود داشتم فکر میکردم اون آیه ای که میگن بخونی (در چنین لحظاتی)خیلی ثواب داره و همینجور چیزا .... ....به ذهنم نرسید گفتم خدایا خودت که می دونی من اینکاره نیستم ولی چه حالی میداد اگه میگفتی لب گرفتن ثواب داره.خلاصه به خاطر اون خواهر ما یه روزنامه هم رفت تو پاچمون( شرق افه روشنفکری) تو پارک نشستم که باخیال راحت سیگار بکشم گفتم خوب من که روزنامه رو خریدم پس یه ورقی بزنم شاید عکساش خوب بود.کاهش نرخ ارز/بهره برداری از صدها طرح عمرانی وتولیدی آغاز شد/ترک اعتیاد شش روزه/تخلیه چاه/فیلمبرداری از مجالس/مبانی فلسفی پست مدرنیسم/جناب شهردار سابق ازخدمات شما در امور بهداشتی شهر متشکریم/
یهو گربه ای از جلوم با سرعت رفت نا خدا گاه یاد محسن افتادم آخه اون با گربه ها حرف میزنه...خلاصه گربه باترس رفت بالا درخت تا با خیال راحت گوشتی که نمی دونم از کجا دودر کرده بود رو بخوره من هرچی به اینور اونور نگاه کردم گربه دیگه ای ندیدم که بخواد گوشت رو از اون بدزده.سر در نمی آورم چرا این قدر گربه نگرانه؟با خودم فکر کردم چرا مخلوقات خدا اینقدر زیادند!سگ.گربه موش.مورچه.درخت.سنگ.دریا.کوه.آدمها.آدمها.آدمهاو....
راستی یادم رفت بگم شاید برا فیلم بعدیم مجبور بشم تنها یادگاری ف رو هم بفروشم.