اینک داستنهای یک دیوانه

چند روز پیش داشتم کتابهای دوران حماقتم(تحصیل)رو مرور می کردم دیدم بابا بچگیهام خیلی خوب بودم کتابی جلد می کردم و دفتری و.....خلاصه کلی خندیدم تازه یه جعبه پیدا کردم که دیگه انقدر خندیدم که پاره شدم... جزوه های دوران دانشجویم بود با خودم گفتم:فلانی تو هم کس خولیها چه جوری اینارو می خوندی؟..گفتم:مجبور بودم دیگه..مجبور.
تو همین حال وهوا بودم که با خودم گفتم:عجب آدم بی خودیم من چرا اینقدر به احمدی نژاد پیله کردم این بنده خدا دکترا گرفته احتمالا حالش باید خیلی خراب تر ازمن باشه....
چند دقیقه فکرکردم .... گفتم:نه اینجوری نمیشه پاشم برم در خونش حلالی بخوام....
بعد  گفتم ای وا... هم خایه مالیه هم اینکه اون دنیا یه خونه خالی بهم میدن دیگه.
آقا رفتم در خونش
سلام علیکم حاج خانوم.....
سلام علیکم.
(موندم چی بگم)ببخشید حاج محمود خونست
نخیر رفتن کنفرانس فن آوری صلح آمیز هسته ای در ممالک اسلامی
ای بابا ....حاج خانوم محل کنفرانس کجاست؟
گینه بیسائو
خوبه دیگه نیومده ماموریت خارج کشورو...
ای آقا یادتون رفته اون زمان که با خیال راحت تو خونه خوابیده بودی آقا محمود بیدار بود...ساعت ۹شب اشغالهاتون پرواز می کردن...نه خیر این آقا محمود بنده خدا بود که تا دیر وقت کار میکرد

حاج خانوم ایشون مگه شهردار نبودن؟
آدم که نمی تونه راز زندگیش رو به همه بگه.
یعنی!
بنده خدا یه کارمند ساده شهرداری بود دیگه ما با سیلی صورتمون رو سرخ نگه داشتیم شما فکر کردین ما خونه فامیلها مون رو تو فیلم تبلیغاتی نشون دادیم؟ هان !نه خیر خونه خودمون بود تازه ماشینمونم اداره برگشتیه ..اونم خدا پدر کرباسچی رو بیامرزه ماشینهای اداره رو عوض کرد وا....که الان اونم نداشتیم.

ببین عاقبت مارو (این دیالوگ من بود)
حاج خانوم:شماها فقط رفتین دانشگاه برا بسر بازی
ا!!!!...حاج خانوم من پسرم
چه فرقی می کنه خودتو شبیه دخترا کردی..دولت خدمت گذار  این همه هزینه می کنه که شماها بتونین بمب اتم بسازین بندازین جلو پا امریکا اونوقت همه پول تو جیبیتون رو می دین سیگار دود می کنین اونم سیگار خارجی!الان شما آقا محمود رو ببین چندتا دکتر مهندس زیر دستش کار می کنن ...فکر میکنی برا چیه؟چون از بچگی کار کرده زحمت کشیده.تازه با آقای خاتمی هم دوست شده.
خوب ببخشید مزاحم شدم سلام برسونید.

ساعتهای ۴یا ۵بود از خواب پریدم.

پست قبلی خودم رو احمق معرفی کردم ویه سری دلایل هم آوردم برا احمق بودنم ولی باورم نشده بود!حالا به این باور رسیدم.شاید مطلبم رو هیچوقت اون دسته از آدمهایی که مورد خطاب هستند نخونند یا اینکه خبر نداشته باشند این وبلاگ برا من و فلان و...........حالا.
چند وقت پیش فیلمم یهو به چند تا جشنواره خارجی راه پیدا کرد منم خدا رو شکر کردم درست شبیه علی دایی زمانی که گل می زنه! خلاصه احساس کردم خیلی شاخ شدم.درست مثل آقای شهردار (سابق)از اون روز من خدایگان سینما بودم و دستیارنم جبرئیل ومیکائیل وبقیه برو بچ بودند تا اینکه سرو کله ازرائیل پیدا شد وگفت:بیا تصویرهای کار منوبگیر..من گفتم:فرصتی تا جشنواره کوتاه نمونده ومنم پای تدوین کار خودم هستم گفت:کار من چند شب بیشتر نیست وهمش شب کاریست..گفتم:دیگه بدتر..گفت:واقعا شاخ شدی....گفتم:کی شروع می کنی  با ایما واشاره گفت:تخمم نیستی گفتم:ممنون.
اینجا کل نا خواسته آغاز شد
هزار بار به خودم تو هزار ساعت فحش دادم(ناموسی هم بدتر)که دیگه کارهای سینمای جوانی نکنم باز سرو کلمو بززنند می رم انجمن!
باور کنید الان احساس شاخ بودن از بین رفته وجبرئیل و میکائیل یه جایی توهمین شهر نشسته اند چند نفر هم دور خودشون جمع کردن و دارن زیراب منو میزنند(به جز دستیار یک امیر سردار محسن)شایدم بر عکس خلاصه الان کسی چیزی نمی دونه...اینو می خواستم بگم
که بخدا با بچه های سینمای جوان کار کردن خیلی سخته البته نمیشه جمع بست ولی خوب..
حالم از روحیه گندم بهم می خوره هرکسی با یه چس ناله دلم نرم میکنه.